جدول جو
جدول جو

معنی گرد فشاندن - جستجوی لغت در جدول جو

گرد فشاندن
(زَ اَ تَ)
گرد پراکندن:
کسی را ندانم که روز نبرد
فشاند بر اسب من از باد گرد.
فردوسی.
، گرد پاک کردن. زدودن گرد از:
چون قصه شنید قصد آن کرد
کز چهرۀ گل فشاند آن گرد.
نظامی.
خانقه خالی شد و صوفی نماند
گرد از رخت آن مسافر میفشاند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
گرد فشاندن
پراگندن گرد و غبار: کسی را ندانم که روز نبرد فشاند بر اسب من از باد گرد، پاک کردن گرد و غبار زدودن گرد: چون قصه شنید قصد آن کرد کز چهره گل فشاند آن گرد. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ فَ دَ)
پاک کردن غبار از چیزی. صیقلی کردن:
گیتی امید به اقبال تو میدارد
که از او گرد به شمشیر بیفشانی.
ناصرخسرو.
پیاپی بیفشان از آیینه گرد
که صیقل نگیرد چو زنگار خورد.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ دَ)
مخفف گوهر فشاندن. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ فُ خوَرْ / خُرْ دَ)
گرد نماندن از...، کنایه از اثر نماندن. (آنندراج) :
چنان خواهم بمستی کام از لعل لبت گیرم
که گردی از نمک باقی نماند از نمکدانت.
کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ مِ زَ شَ / شِ دَ)
زائل ساختن. برطرف کردن. در بیت زیر از نظامی به معنی جامۀ کبود عزا را به جامۀ سرخ شادی تبدیل کردن است:
به مرجان ز پیروزه بنشاند گرد
طلایی زر افکند بر لاجورد.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مُ دَ)
نثار کردن زر. بخشیدن زر:
دوستان درهوای صحبت دوست
زر فشانند و ما سر افشانیم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
پاک کردن غبار چیزی را، پاک کردن تمیز کردن: گیتی امید باقبال تو میدارد که از او گرد بشمشیر بیفشانی. (ناصر خسرو)، صیقلی کردن: پیاپی بیفشان از آیینه گرد که صیقل نگیرد چو زنگار گرد. (بوستان)
فرهنگ لغت هوشیار
فرو ریختن گوهر نثار کردن جواهر: جهان آفرین را همی خواندند بران موبدان گوهر افشاندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردنشاندن
تصویر گردنشاندن
گردنشاندن از... زایل کردن گرد و غبار از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد فشانی
تصویر گرد فشانی
پراگندن گرد
فرهنگ لغت هوشیار